پاشنه کفشهایم
از مسیر کند آجرهای پیر
تا جاده پنبه ای خیالم
جا پای نارنج های تو خالی را
تیک می زنم
لحظه ای مکث می کنم...
امروز ۱۰۰ ثانیه در ترافیک عاشق بودم
از آن عشق هایی که...
بوی عصر خواب آلوده شیراز را می دهد
و قاصدکهایی را که از بازار می آمدند
به پاکت خریدم سنجاق کردم..
اینجا همه چیز اصل اصل است..
قلبهای برنز ...کیف های بی تفاوت ....کفش های
سرگردان..... و ذوق هایی که زیستن را
گوشه درماندگی رنگ می کنند...!
چار گوشه شهر جیر جیرک بود و یاس..
من از کجا خواهم رست..؟
اینجا آدمها به قلم خوردگی عادت دارند...!
فانوس دریایی من بوی گرسنگی میدهد..
شهر شاه ماهی ها کجاست ؟
آفتاب را به قبای چند سالگی ام دوخته اند؟
اینجا تماشا خانه رنگهاست
که صبح انتزاعی اش را از درودی تا دردی نشانه میگیرند ....!
و تنوره مهتاب
حوض چشم هیچ مادری را سیراب نمی کند....
..اما ....شاید امشب کهکشان رام شود..! اگر..
شب تابهای فسفری را به پاشنه کفشهایم میخ
کنم.........

">http://avazak.ir/gallery/albums/userpics/10001/Avazak_ir-Love105.jpg" border="0"/>