هيچ گاه مغرورنشويم برگها زمانی می ريزند که فکر ميکنند طلا شده اند!
لحظات را گذرانديم تا به خوشبختی برسيم غافل از اينکه خوشبختی همان لحظاتی بود که گذرانيدم!
زندگي همچون بادی است گذران:گاه همچون نسيم گاه همچون طوفان. خوشا به حال کسي که از طوفان نترسد و با نسيم مغرور نشود!
چقدر عجيبه زندگی! تا گريه نکني کسي نوازشت نمی کنه تا قصد رفتن نداشته باشی کسی نميگه بمون تا نری کسی قدرتو نميدونه و تا نميری کسی نمی بخشتت!
salam dadashi chet6ri khoobi
هر گاه که فکر میکنم برخاسته ام پایم به جایی میخورد و میافتم
هر گاه که فکر میکنم که برخاستن کاری است بس دشوار
بر میخیزم وبه راهم ادامه میدهم
حالا بعد از یک بار دیگر به زمین خوردن برخاسته ام
گرد و خاک را از لباسم پاک میکنم
ساکم را بر میدارم و به راه می افتم
این بار راهی را برمیگزینم که تو در مسیرش نباشی
راهی که حتی جای پایت را باد جارو کرده باشد وبویت را باران شسته باشد
دیگر وقتی که داری به زمین می خوری به من تکیه نخواهی داد
اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را برای چندمین بار از دست داده است
و جایش را به تردید داده است . دهانت بوی دروغ میدهد
می خواهم از تو متنفر باشم
به همین سادگی
هر گاه که فکر میکنم برخاسته ام پایم به جایی میخورد و میافتم
هر گاه که فکر میکنم که برخاستن کاری است بس دشوار
بر میخیزم وبه راهم ادامه میدهم
حالا بعد از یک بار دیگر به زمین خوردن برخاسته ام
گرد و خاک را از لباسم پاک میکنم
ساکم را بر میدارم و به راه می افتم
این بار راهی را برمیگزینم که تو در مسیرش نباشی
راهی که حتی جای پایت را باد جارو کرده باشد وبویت را باران شسته باشد
دیگر وقتی که داری به زمین می خوری به من تکیه نخواهی داد
اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را برای چندمین بار از دست داده است
و جایش را به تردید داده است . دهانت بوی دروغ میدهد
می خواهم از تو متنفر باشم
به همین سادگی
==========================ﮐﻮﺩﮎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ. ﻭﯾﮏ ﭼﮑﺎﻭﮎ ﺩﺭ ﻣﺮﻏﺰﺍﺭ ﻧﻐﻤﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ. ﮐﻮﺩﮎﻧﺸﻨﯿﺪ.ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪ: ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﺎ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥﺻﺪﺍﯼ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺁﻣﺪ. ﺍﻣﺎ ﮐﻮﺩﮎ ﮔﻮﺵﻧﮑﺮﺩ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ.ﺍﻣﺎ ﮐﻮﺩﮎ ﻧﺪﯾﺪ. ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪ ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﻌﺠﺰﻩﮐﻦ ﻧﻮﺯﺍﺩﯼ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ. ﺍﻣﺎﮐﻮﺩﮎ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻥ. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺪﺍﻧﻢﮐﺠﺎﯾﯽ.ﺧﺪﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺳﺖﮐﺸﯿﺪ. ﺍﻣﺎ ﮐﻮﺩﮎ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩ. ﺍﻭﻫﯿﭻ ﺩﺭﻧﯿﺎﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ================================
ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ:ﺩﺭﻋﺼﺮﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺑﻪ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ!ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻏﺮﺑﺖ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ ﻭﻭﺍﺭﺩ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺷﻮ!ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ،ﮐﻨﺎﺭﺑﯿﺪﻣﺠﻨﻮﻥ ﺧﺰﺍﻥ ﺯﺩﻩ ﻭﮐﻨﺎﺭﻣﺮﺩﺍﺏ ﺍﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﺍﻡ!ﺩﺭﮐﻠﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﻭﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺑﻐﺾ ﺧﯿﺲ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺮﻭ!ﺣﺮﯾﺮ ﻏﻤﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ!ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪﺑﺎﺑﻐﻀﯽ ﮐﻮﯾﺮﯼ ﮐﻪ ﻏﺮﻕ ﻋﺼﺎﺭﻩ ﯼﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻏﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ
نفس نفس تو سينه ام عطر نفسهاي شماست
اگر که قابل بدونين خونه دل جاي شماست
تو چشمتون چه قصه هاست نگاهتون چه آشناست
اگه بپرسين از دلم ميگم گرفتار شماست
نگاهتون پيش منه حواستون جاي ديگست
خيالتون اينجاکه نيست پيش يه رسواي ديگه است
ميميرم از حسادت دلي که دلدار شماست
کاش ميدونستم که اون کيه که اين روزا يار شماست
خوشا به حال اون کسي که توي روياي شماست
شما گناهي ندارين اين روزگار بي وفاست
تو خلوت تنهاييم هام خالي فقط جاي شماست
تو جام مي تموم شب نقش دو چشماي شماست
تا كه بوديم نبوديم كسي
كشت مارا غم بي هم نفسي
تا كه خفتيم همه بيدار شدند
تا كه مرديم همگي يار شدند
قدر هر شيشه بدانيد كه هست
نه در آن موقع كه افتاد و شكست
ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺩﺷﺪﻧﺖ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﻋﺎﺑﺮﺍﻥ، ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﺋﯿﺰ ﺍﺳﺖ ...ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﮒ ﺳﺒﺰ ﮐﺪﺍﻡ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﺷﯽ؟ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺑﺎﺵ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﺎﺷﻢ. ﺗﻮ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻨﻬﺎﺋﻴﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﯽ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﯿﻠﯽ ﺭﻭﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻮﺍﺯﺷﮕﺮﺕ ﺑﻮﺩ... ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ، ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺍﮐﻢ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ، ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﯽ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻫﺮﮔﺰﺩﺳﺘﻲ ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮ ﻭﻗﺘﻲ ﻗﺼﺪ ﺷﻜﺴﺘﻦ ﻗﻠﺒﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻱ ﻫﺮﮔﺰﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻜﻦ ﻭﻗﺘﻲ ﻗﺼﺪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻧﮕﻮ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭﺳﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻗﻠﺒﻲ ﺭﺍ ﻗﻔﻞ ﻧﻜﻦ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻠﻴﺪﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻱ... ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﺑﺖ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ , ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺭﻫﺴﭙﺎﺭ ﺍﺳﺖ , ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﻫﺮﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺳﺮﺍﻏﺖ , ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﺳﺖ
نیا باران زمین جای قشنگی نیست
من از اهل زمینم خوب میدانم
که گل در عقد زنبوراست و سودای بلبل دارده پروانه را هم دوست میدارد
slm dadashe mehrabunam. Khubi? Mamnun ke pm dadi. Tashakur mikunam az lotfet.