havasam nabood english bayad bashe manash misheh ta akheresh bahatim dar yadetim va...
Û ÙÙ
ÛØ´Ù Ø¬Ø§ÙØ¯Ø§Ù٠در Ù
ÛØ§Ù ÙØØ¸Ù ÙØ§ÛÙ
غص٠Ù
Ø¹ÙØ§ÛÛ ÙØ¯Ø§Ø±Ø¯ تا ت٠Ù
ÛØ®ÙØ¯Û Ø¨Ø±Ø§ÛÙ
Û ÙÙ
ÛØ´Ù Ø¬Ø§ÙØ¯Ø§Ù٠در Ù
ÛØ§Ù ÙØØ¸Ù ÙØ§ÛÙ
غص٠Ù
Ø¹ÙØ§ÛÛ ÙØ¯Ø§Ø±Ø¯ تا ت٠Ù
ÛØ®ÙØ¯Û Ø¨Ø±Ø§ÛÙ
یك روز یكی بود ، یكی نبود
یك روز دیگر خیلی ها بودند و خیلی ها نبودند
یك چند روزی گذشت تا رسید به روزی كه همه بودند و یكی نبود
یك روز كه تقریبا هزار سالی طول كشید ، یكی بود و یكی نبود
و همه ان هیچ كس ها كه نبودند منتظر بودند تا ان یكی كه بود بیاید
می گویم انگار همه مان گم شدیم
اهای ! هیچ كس نیست ما را پیدا كند
سرنوشت ننوشت گر نوشت بد نوشت اما باور کن نمی توان سرنوشت را از سر نوشت!
مارا يك دل از خوبان جدا نيست
ولی صد حيف خوبان را وفا نيست
به دوستان دل سپردن سهل است
زدوستان دل بريدن کار ما نيست
**hi dear brother*thanks*i'm fine*i wish you every where are be happy**
aval slam badesham delam vasetoon kheili tang shode
دوباره اومدی توی خیالم
چقدر خوب بود اگه بودی کنارم
یهو رفتی نمیدونم چی شد که
بهت برخورد نمی پرسی تو حالم
بهت گفتم نمی مونی همیشه
بهم گفتی که من در اشتباهم
بهت گفتم زیاد بودند مثل تو
بهم گفتی تو هستی تکیه گاهم
بهت گفتم موانع ها زیادند
بهم گفتی نمی ذاری بدن اونها عذابم
بهت گفتم مهم نیستی واسه من
بهم گفتی دوستت دارم کلامم
حالا نیستی پیش من وای چقدر زود
همه حرفات شدند سوهان خوابم
داری کم کم میری از قلب من تو
هنوز خالیه عکست توی قابم
تو رفتی و نموندی عیب نداره
فقط من فهمیدم تنهام تو راهم
دوباره میشم عاشق خوب میدونی
اما یادت همیشه هست تو حالم
خداحافظ عزیز رفته از یاد
منم اونکه می گفتی بی تو زارم
روزگارت بر مراد روزهایت شاد شاد آسمانت بی غبار سهم چشمانت بهار قلبت از هر غصه دور بزم عشقت پر سرور بخت و تقدیرت قشنگ عمر شیرینت بلند سر نوشتت تابناک جسم و روحت پاک پاک
طلایی ترین روزها ارزانی نگاه مهربانت*
عروسکی میخواستی رو طاقچتون بکاریش
وقتی که بازیت تموم شد کنج اتاق بزاریش
دیگه برای موندن اتاق تو شلوغه
عروسکا بدونید که عاشقی دروغه
ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺖ ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﺯ ﺗﻮﺭﻭﯾﻰﭼﻪ ﺯﯾﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺮﺳﻢ ﺑﻪﺁﺭﺯﻭﯾﻰ؟!ﺑﻪ ﮐﺴﻰ ﺟﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻨﻤﻮﺩﻩﯾﻰ ﻭﺑﯿﻨﻢﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺯﺑﺎﻧﻰ، ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﻔﺖ ﻭﮔﻮﯾﻰ!ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻣﺤﻨﺖ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺘﻌﺪﻗﺘﻠﻢﺗﻮ ﺑِﺒُﺮ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺗﻦِ ﻣﻦ، ﺑِﺒَﺮ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻧﻪ،ﮔﻮﯾﻰ!ﺑﻪ ﺭﻩ ﺗﻮ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻧﺎﻟﻢ، ﺯﻏﻢ ﺗﻮ ﺑﺲ ﮐﻪﻣﻮﯾﻢﺷﺪﻩﺍﻡ ﺯﻧﺎﻟﻪ، ﻧﺎﻟﻰ، ﺷﺪﻩﺍﻡ ﺯﻣﻮﯾﻪ،ﻣﻮﯾﻰﻫﻤﻪ ﺧﻮﺷﺪﻝ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻄﺮﺏ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﻪﺗﺎﺭ، ﭼﻨﮕﻰﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﭼﻨﮕﻰ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻣﻮﯾﻰ!ﭼﻪ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﯾﺎﺑﺪ ﺳﻮﻯ ﺁﺏ، ﺗﺸﻨﻪﮐﺎﻣﻰ؟ﭼﻪ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﺎﻡ ﺟﻮﯾﺪ ﺯﻟﺐ ﺗﻮ،ﮐﺎﻣﺠﻮﯾﻰ؟ﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺣّﻢ، ﺩﻣﻰ ﺍﻯ ﺳﺤﺎﺏﺭﺣﻤﺖ!ﻣﻦ ﺧﺸﮏ ﻟﺐ ﻫﻢ ﺁﺧﺮ ﺯﺗﻮ ﺗﺮ ﮐﻨﻢﮔﻠﻮﯾﻰ؟!ﺑﺸﮑﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺩﻝ ﻣﻦ، ﺑﻪ ﻓﺪﺍﻯ ﭼﺸﻢﻣﺴﺘﺖ!ﺳﺮ ﺧﻢّ ﻣﻰ ﺳﻼﻣﺖ، ﺷﮑﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺳﺒﻮﯾﻰﻫﻤﻪ ﻣﻮﺳﻢ ﺗﻔﺮّﺝ، ﺑﻪ ﭼﻤﻦ ﺭﻭﻧﺪ ﻭﺻﺤﺮﺍﺗﻮ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﻧﻪ، ﺑﻨﺸﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭﺟﻮﯾﻰ!ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﺭﻩ ﺩﻫﻨﺪﻡ، ﮐﻪ ﮔﻠﻰ ﺑﻪ ﮐﺎﻡﺑﻮﯾﻢﻧﻪ ﺩﻣﺎﻍ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺷﻨﻮﻡ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ،ﺑﻮﯾﻰﺯﭼﻪ ﺷﯿﺦ ﭘﺎﮐﺪﺍﻣﻦ، ﺳﻮﻯ ﻣﺴﺠﺪﻡﺑﺨﻮﺍﻧﺪ؟!ﺭﺥ ﺷﯿﺦ ﻭ ﺳﺠﺪﻩﮔﺎﻫﻰ، ﺳﺮﻣﺎ ﻭ ﺧﺎﮎﮐﻮﯾﻰﺑﻨﻤﻮﺩﻩ ﺗﯿﺮﻩ ﺭﻭﺯﻡ، ﺳﺘﻢ ﺳﯿﺎﻩ ﭼﺸﻤﻰﺑﻨﻤﻮﺩﻩ ﻣﻮ ﺳﭙﯿﺪﻡ، ﺻﻨﻢ ﺳﭙﯿﺪﺭﻭﯾﻰ!ﻧﻈﺮﻯ ﺑﻪ ﺳﻮﻯِ )ﺭﺿﻮﺍﻧﻰِ( ﺩﺭﺩﻣﻨﺪﻣﺴﮑﯿﻦﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺩﺭﺕ، ﺍﻣﯿﺪﺵ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﻫﯿﭻﺳﻮﯾﻰ