Always do what you are afraid to do. It is difficult to decide on the first step. Because we think it is the most difficult, scary and overwhelming. But we look at fear, and is not the goal. After one step, you can easily already done the second and go forward in life.:heart:
غبار بشوی، زچهره، خود بهاررسید بهار وزید، بهار شکفت، بهار دمید زقله ی کوه، ز سینه ی دشت، ز دامن کشت ز هر چه که سرخ، زهرچه که زرد، زهرچه سپید زمهر و زمه، از آن خم ره، زقوس قزح که پل زده است، به خانه ی، ابر زگیسوی بید زخنده ی گل، زخنده ی،تو زگریه ی من که از سر مهر، به چهره ی تو، به هدیه چکید زبرگ گلی، که بر سر باد، زکوچه گذشت وزآنکه دمی، به شاخه نشست، سرود و پرید شکفت جهان! غریبه ممان، زروح بهار اگر چه ترا، هزار امید، شکست و خمید که شادی وغم، به هستی ما، به یکدگرند و در پی هم، روند و شوند، نهان و پدید غریبه ممان! اگرچه ترا، از آنچهگذشت به هر نفسی، هزار دریغ، به سینه خزید -از آنکه جهان، شکفته ولی، به خانه تو که گشته سرا، به اهرمنی، شریر و پلید نه دانه فشاند، کسی به زمین، به سال کهن نه دانه شکفت، نه حاصل آن، کسی دروید نه کارگری، به کارگهی، بهکار ستاد نه هیچ کجا، زضربه ی پتک، جرقه جهید غریبه ممان! که می گذرد زهرچه حصار بهار و کنون، تو زنده بدار، بهار امید غریبه ممان! اگر چه ترا، ز باد خزان شکسته به رخ، تبسم و اشک،به چهره دوید مگر که ترا، نمانده به یاد،به بهمن سرد چگونه بهار! جرقه زد و زبانه کشید غریبه ممان! اگرچه ترا، ز سرخی گل به خاطره ها، شراره فتد، ز هر که شهید غریبه ممان! اگر چه دگر ز جورخزان ز دست شده ست، شمار گلی که ناشکفید که آ نکه شکست، که آنکه فسرد، نمرد نمرد به قفل بزرگ، که سد رهست، شده ست کلید و در سحری، نه دیر و نه دور، طنین فکنند به کوه و به دشت، به شهر و به کوه، دهند نوید که قفل بزرگ، شکسته شدو طلسم شکست خجسته بهار! بهار بزرگ! زراه رسید ز راه رسید زراه رسید....