آیا در حرفه ی شما،بهتر از شما هم وجود دارد؟! روزی،پسرکی وارد یک مغازه شد و روی یک جعبه نوشابه که نزدیک دستگاه تلفن بود رفت تا دستش به تلفن برسد و بعد،شماره ای را گرفت،مغازه دار پسرک را زیر نطر گرفته بود و صحبت هایش را می شنید.پس از برقراری ارتباط پسرک پرسید:خانم،من می توانم چمن های حیاط خانه تان را کوتاه و مرتب کنم.آیا می توانم برای شما کار کنم؟زن پاسخ داد:ما کسی را داریم که این کار را برای ما انجام می دهد! پسرک گفت:خانم،من حاضرم این کار را با نصف قیمت او انجام بدهم! و زن در جواب گفت از کار آن فرد خیلی راضی است.پسرک بیشتر پافشاری کرد و پیشنهاد داد:خانم،من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان مرتب و نظافت می کنم.به این ترتیب شما هر یکشنبه زیباترین چمن را در تمام شهر خواهید داشت،ولی زن همچنان پاسخش منفی بود.پسرک لبخند به لب گوشی را گذاشت.مغازه دار که به حرفهای او گوش داده بود به طرفش رفت و گفت:پسر جان از رفتارت خوشم آمد;بخاطر اینکه روحیه ی خاص و خوبی داری می خواهم کاری به تو بدهم.پسرک جواب داد نه ممنون.من داشتم عملکرد خود را می سنجیدم.من همان کسی هستم که برای آن خانم کار می کند!!! شما چطور آیا بهتر و واردتر از شما در زمینه کاریتان پیدا می شود؟! پس طوری کار کنیم که به راحتی نتوانند کسی را جایگزین ما کنند!
یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را از بخشش شبانه ی عطر ستاره های ک,یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت *ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ* *ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ* *ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــــــــــ* *ــــــــــــــــ* *ــــــ*
روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو) بفهمن.
مرد روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم. اونجا برای اسب سواری، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.
سر راهمون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زین انداخت. همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" بعد از چند دقیقه دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت : " این بار دومته "و بعد سوار اسب شد و راه افتادیم.
وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت؛ همسرم خیلی با آرامش تفنگشو از کیف در آورد و با آرامش شلیک کرد و اون اسب رو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم : " چیکار کردی روانی؟دیوونه شدی؟ حیوون بیچاره رو چرا کشتی؟"
* ازدواح مفرح: مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است، برای تفریح زن دیگری بگیرد.
* ازدواج موجه: چرا مردی که زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری دارد، به بهانه های واهی مثل مردانگی و انسانیت و تن دادن به قسمت و صبر در امتحان الهی، به پای او بماند؟ موجه است که در این هنگام هرچه زودتر برای ازدواج بعدی اش اقدام کند.
* ازدواج متمم: مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش ندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد.
* ازدواج مثلث: مرد تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید.
* ازدواج مربع: مرد تمام چهار زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد.
* ازدواج ملون: مرد چهار زن بگیرد: سفید پوست، سرخ پوست، سیاه پوست و زرد پوست.
* ازدواج منظم: مرد هر شش ماه یک بار زن بگیرد.
* ازدواج میسر: مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد.
* ازدواج مشبک: مرد یک شبکه هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی که هر زنی گرفت، آن زن، چهار زن دیگر را هم به او معرفی کند و او همه آنها را بگیرد.
* ازدواج مکرر: مرد آن قدر زن بگیرد تا جانش از فلان جایش در برود
آن اسکناس کذائی!!...سخنران در حالیکه یک 20 دلاری را بالای سر برده بود از تمام حاظرین در سمینار پرسید چه کسی این 20 دلاری را می خواهد؟؟ همه دستها را بالا بردند،بعد پول را مچاله کرد و دوباره گفت:هنوزم کسی هست که این 20 دلاری را بخواهد باز همه دستها را بالا بردند سپس اسکناس را روی زمین انداخت و با پا پول را مچاله کرد و باز هم گفت کسی پول را می خواهد،دستها همچنان بالا بود،سخنران گفت دوستانه من شما درس بزرگی را یاد گرفته اید.در واقع چه اهمیتی دارد که من این 20 دلاری را چکار کنم مهم اینست که شما هنوز اسکناس را می خواهید چون ارزش آن کم نشده است این اسکناس هنوز 20 دلار می ارزد.ما در زندگی ممکن است بخاطر شرایطی زمین بخوریم و مچاله و کثیف شویم و احساس کنیم بی ارزش شده ایم.اما اصلا مهم نیست چه اتفاقی افتاده است،مهم اینست که شما هرگز ارزش خود را از دست نداده اید و هنوز هستن کسانیکه بی نهایت دوستمان دارند....