دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را 
.
.
.
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد 
و گيسوان بلندش را به بادها مي داد 
و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد 
دلم براي کسي تنگ است  
که چشمهاي قشنگش را 
به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت  
و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند 
دلم براي کسي تنگ است  
که همچو کودک معصومي 
دلش براي دلم مي سوخت 
و مهرباني را نثار من مي کرد 
دلم براي کسي تنگ است  
که تا شمال ترين شمال با من رفت 
و در جنوب ترين جنوب با من بود 
کسي که بي من ماند 
کسي که با من نيست 
کسي که . . .  
- دگر کافي ست.   
                      حميد مصدق                                     

 :note: :note: 

 :sun: :sun: :sun: :sun: 

 :) :) :)