احساس می کنم به فرنگ است راهتان در سجده بر معابد شیطان نگاهتان نهج البلاغه می شنوم ،فتنه زادها! تا شیهه می کشد شتر پا به ماهتان روزی میان بهت کبوتر ستیزها تشکیل می شود به خدا دادگاهتان دیگر به هیچ مزرعه قحط پرنده نیست برداشت باد مثل مترسک ،کلاهتان سوگند بر مزارع زیتون که بعد از این شمشیر می شوند به قلب سیاهتان امروزتان ز حبس ابد نیز بد تر است بین دریچه های کبود از گناهتان حیران چیستید سواران ،پیاده ها گم شد کجای صفحه شطرنج، شاهتان؟! دیری است جزء موزه ی تاریخ فتنه اید با چشم های شب زده ی کینه خواهتان!
احساس می کنم به فرنگ است راهتان در سجده بر معابد شیطان نگاهتان نهج البلاغه می شنوم ،فتنه زادها! تا شیهه می کشد شتر پا به ماهتان روزی میان بهت کبوتر ستیزها تشکیل می شود به خدا دادگاهتان دیگر به هیچ مزرعه قحط پرنده نیست برداشت باد مثل مترسک ،کلاهتان سوگند بر مزارع زیتون که بعد از این شمشیر می شوند به قلب سیاهتان امروزتان ز حبس ابد نیز بد تر است بین دریچه های کبود از گناهتان حیران چیستید سواران ،پیاده ها گم شد کجای صفحه شطرنج، شاهتان؟! دیری است جزء موزه ی تاریخ فتنه اید با چشم های شب زده ی کینه خواهتان!