فریاد
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم آی
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید
بر پنجره ها
محتاجم
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته چند
چه کسی می اید با من فریاد کند ؟
When you can't believe your eyes, you can always trust your heart. Love makes anything possible.
Always be ready to prove you love someone, because LOVE is not a noun to be defined, but a verb to be acted.

خداحافظ, همين حالا , همين حالا كه من تنهام!
خداحافظ, به شرطي كه, بفهمي تر شده چشمام!
خداحافظ كمي غمگين!
به ياد اون همه ترديد,
به ياد آسموني كه منو از چشم تو مي ديد!
اگه گفتم خداحافظ, نه اينكه رفتنت سادست
نه اينكه مي شه باور كرد, دوباره آخر جادست
خداحافظ, واسه اينكه نبندي دل به رويا ها
بدوني بي تو و باتو همينه اسم اين دنيا
خداحافظ, خداحافظ!
همين حالا, همين حالا!
مرسی فدات خوبم.روزگاره که داره می گذره و کارهای روزمره و روزمرگی و انسان های بی تقاوت و ماشینی.امیدوارم همیشه موفق و سلامت باشی
Salam abji sanaz khubi? Che khabar?

:heart:

:)

:note:

:sun:

:smile:
پاك کن هایی ز پاکی داشتیم، یک تراش سرخ لاکی داشتیم، کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت، دوشمان از حلقه هایش درد داشت، ... گرمی دستانمان از آه بود،برگ دفترهایمان از کاه بود، تا درون نیمکت جا میشدیم ما پراز تصمیم کبری میشدیم، با وجود سوز و سرمای شدید ، ریزعلی پیراهنش را میدرید، کاش میشد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم
مریم از یك نسبت عیسى عزیز *** از سه نسبت حضرت زهرا(س) عزیز
نور چشم رحمه للعالمین *** آن امام اولین و آخرین
آنكه جان در پیكر گیتى دمید *** روزگار تازه آیین آفرید
بانوى آن تاجدار اهل أتى *** مرتضى مشكل گشا، شیرخدا
پادشاه و كلبه اى ایوان او *** یك حسام و یك زره سامان او
مادر آن مركز پرگار عشق *** مادر آن كاروان سالار عشق
آن یكى شمع شبستان حرم *** حافظ جمعیت خیر الامم
تا نشیند آتش پیكار و كین *** پشت پا زد بر سر تاج نگین
در نواى زندگى سوز از حسین(ع) *** اهل حق حرّیت آموز از حسین(ع)
سیرت فرزندها از امّهات *** جوهر صدق و صفا از امّهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول *** مادرانرا اسوه كامل بتول
بهر محتاجى دلش آنگونه سوخت *** با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش *** كه رضایش در رضاى شوهرش
آن ادب پرورده ى صبر و رضا *** آسیاگردان و لب قرآن سرا
گریه هاى او ز بالین بىنیاز *** گوهر افشاندى بدامان نماز
اشك او برچید جبرئیل از زمین *** همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشته ى آیین حق زنجیر پاست *** پاس فرمان جناب مصطفى است
ورنه گرد تربتش گردیدمى *** سجدهها بر خاك او پاشیدمى
زیبایی ها را چشم می بیند و مهربانی ها را دل ! چشم فراموش می کند اما دل هرگز ! پس بدان تا زمانیکه دل زنده است فراموش نخواهی شد
غبار بشوی، زچهره، خود بهاررسید
بهار وزید، بهار شکفت، بهار دمید
زقله ی کوه، ز سینه ی دشت، ز دامن کشت
ز هر چه که سرخ، زهرچه که زرد، زهرچه سپید
زمهر و زمه، از آن خم ره، زقوس قزح
که پل زده است، به خانه ی، ابر زگیسوی بید
زخنده ی گل، زخنده ی،تو زگریه ی من
که از سر مهر، به چهره ی تو، به هدیه چکید
زبرگ گلی، که بر سر باد، زکوچه گذشت
وزآنکه دمی، به شاخه نشست، سرود و پرید
شکفت جهان! غریبه ممان، زروح بهار
اگر چه ترا، هزار امید، شکست و خمید
که شادی وغم، به هستی ما، به یکدگرند
و در پی هم، روند و شوند، نهان و پدید
غریبه ممان! اگرچه ترا، از آنچهگذشت
به هر نفسی، هزار دریغ، به سینه خزید
-از آنکه جهان، شکفته ولی، به خانه تو
که گشته سرا، به اهرمنی، شریر و پلید
نه دانه فشاند، کسی به زمین، به سال کهن
نه دانه شکفت، نه حاصل آن، کسی دروید
نه کارگری، به کارگهی، بهکار ستاد
نه هیچ کجا، زضربه ی پتک، جرقه جهید
غریبه ممان! که می گذرد زهرچه حصار
بهار و کنون، تو زنده بدار، بهار امید
غریبه ممان! اگر چه ترا، ز باد خزان
شکسته به رخ، تبسم و اشک،به چهره دوید
مگر که ترا، نمانده به یاد،به بهمن سرد
چگونه بهار! جرقه زد و زبانه کشید
غریبه ممان! اگرچه ترا، ز سرخی گل
به خاطره ها، شراره فتد، ز هر که شهید
غریبه ممان! اگر چه دگر ز جورخزان
ز دست شده ست، شمار گلی که ناشکفید
که آ نکه شکست، که آنکه فسرد، نمرد نمرد
به قفل بزرگ، که سد رهست، شده ست کلید
و در سحری، نه دیر و نه دور، طنین فکنند
به کوه و به دشت، به شهر و به کوه، دهند نوید
که قفل بزرگ، شکسته شدو طلسم شکست
خجسته بهار! بهار بزرگ! زراه رسید
ز راه رسید زراه رسید....
جشن سيزده فروردين ماه روز بسيار مبارک و فرخنده است. ايرانيان چون در مورد اين روز آگاهي کمتري دارند آن روزرا نحس مي دانند و براي بيرون کردن نحسي از خانه و کاشانهً خود کنار جويبارها و سبزه ها مي روند و به شاديمي پردازند. تا کنون هيچ دانشمندي ذکر نکرده که سيزده نوروز نحس است. بلکه قريب به اتفاق روز سيزده نوروز را بسيار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقيه جدولي براي سعد و نحس آورده شده که در آنسيزده نوروز که تير روز نام دارد کلمهً ( سعد ) به معني فرخنده آمده وبه هيچ وجه نحوست و کراهت ندارد. بعد از اسلام چون سيزدهً تمام ماه ها را نحس مي دانند به اشتباه سيزده عيد نوروز را نيز نحس شمرده اند. وقتي دربارهً نيکويي و فرخنده بودن روز سيزدهم نوروز بيشتر دقت و بررسي کنيم مشاهده مي شود موضوع بسيار معقول و مستند به سوابق تاريخي است. سيزدهم هر ماه شمسي که تير روز ناميده مي شود مربوط به فرشتهًبزرگ و ارجمندي است که " تير " نام دارد و در پهلوي آن را تيشتر مي گويند. فرشتهً مقدس تير در کيش مزديستي مقام بلند و داستان شيريني دارد. ايرانيانقديم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادي کردن که به ياد دوازده ماه سالاست، روز سيزدهم نوروز را که روز فرخنده ايست به باغ و صحرا مي رفتند وشادي مي کردند و در حقيقت با اين ترتيب رسمي بودن دورهً نوروز را به پايان ميرسانيدند.
..
در شکار معرفت با عشق پیمان بسته ایم / در میان عاشقان ما عاشق دل خسته ایم
در جواب بی وفایی ، مهربانی کرده ایم / مهربانی را به رسم معرفت طی کرده ایم . . .
.
.
. . . . . . . . .
Boys are like stars, there are millions of
them out there, bbut only one can
make your dreams come true
ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ، ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ
ﭘﺴﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎﯽﮑﯾﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ
ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﺒﺪﯾﻞ ﮐﻨﺪ
Courtney Conner
. . . . . . . . . . . . . . . .
برایت از طلا تختی، مسیری رو به خوشبختی ،برایت عمر نوحی ، حیاتی مملو از خوبی ،برایت شاد بودن را ،فقط آزاد بودن را ، صداقت را ، رفاقت را ،محبت را ،شرافت را ، دعا کردم دعایم کن ...