به خداحافظي تلخ تو سوگند، نشد که تو رفتي و دلم ثانيه اي، بند نشد لب تو ميوه ي ممنـوع ولي لبهـايم هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر هيچ کس، هيچ کس اينجا به تو مانند نشد هر کسي در دل من جاي خودش را دارد جانشين تو در اين سينه خداوند، نشد خواستند از تو بگويند شبي شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتنـد؛ نشــد!
ما ز بالاییم و بالا میرویم ما ز دریاییم و دریا میرویم ما از اینجا و آنجا نیستیم ما ز بیجاییم و بیجا میرویم کشتی نوحیم در طوفان روح لاجرم بیدست و بیپا میرویم همچو موج از خود برآوردیم سر باز هم باز هم در خود تماشا میرویم اختر ما نیست در دور قمر لاجرم فوق ثریا میرویم ما ما ز بالاییم و بالامیرویم