ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮔﻠﻪ ﺍﯼﻧﯿﺴﺖ ﮔﺮﻫﻢ ﮔﻠﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺖ ﺩﮔﺮﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺯﺧﻢﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﻡ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺰ ﺍﯾﻦﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﻣﺸﻐﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﻛﻪﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﺍﺑﺎﻥ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﺑﺮ ﺳﻘﻒ ﻓﺮﻭﺭﯾﺨﺘﻪﺍﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮﺁﻭﺍﺭﻩ ﺗﺮﯾﻨﻢ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻨﺰﻝ ﺗﻮ ﻓﺎﺻﻠﻪﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ
People are oftenunreasonable, illogical andself-centered; .Forgive them anywayIf you are kind, People may accuseyou , of selfish, ulterior motives; .BeKind anyway If you are successful,you will win some false friends andsome true enemies; Succeed anyway,people may cheat you; .Be honestand frank anyway What you spendyears building, someone coulddestroy overnight; .Build anyway Ifyou find serenity and happiness,they may be jealous; .Be happyanyway The good you do today,people will often forgettomorrow; .Do good anyway Givethe world the best you have, and itmay never be enough; Give theworld the best you've got .anywayYou see, in the final analysis. it isbetween you and God; It is neverbetween you and them .anywayﻣﺮﺩﻡ ﺍﻏﻠﺐ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻣﺤﻮﺭﻫﺴﺘﻨﺪ،ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ.ﺍﮔﺮﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ،ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪﺗﻈﺎﻫﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﺪ،ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ.ﺍﮔﺮ ﻣﻮﻓﻖﺑﺎﺷﯿﺪ،ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮐﺎﺫﺑﯽ ﺩﻭﺭﺗﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ،ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﯽ ﺻﺎﺩﻕ،ﺑﺎ ﺍﯾﻦﺣﺎﻝ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ.ﺍﮔﺮ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ،ﺍﺷﺨﺎﺻﯽ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﺮﺗﺎﻥ ﮐﻼﻩﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ،ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ.ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻃﯽ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ،ﻣﻤﮑﻦﺍﺳﺖ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﻨﻨﺪ،ﺑﺎ ﺍﯾﻦﺣﺎﻝ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﺪ.ﺍﮔﺮﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺷﻮﯾﺪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪﺷﻤﺎ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﮐﻨﻨﺪ،ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ.ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﻣﺮﻭﺯﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮﺩﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﮐﻨﻨﺪ،ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪﺩﻫﯿﺪ.ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﯿﺪ،ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻣﻤﮑﻦﺍﺳﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ،ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﺪ.ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪﺩﺭﻧﻬﺎﯾﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺖ،ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍﺳﺖ؛ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺁﺩﻣﮏ ﺁﺩﻣﮏ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ ﺁﺩﻣﮏ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﻱ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ ﺩﺳﺘﺨﻄﻲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮﺩ ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺎﻏﺬﻱ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﻓﮑﺮﺑﮑﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ
چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید
تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت
به کوچه های عبورت چقدر اب بپاشیم
یواشکی من و این چشم های مانده به راهت
هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم
صدای ندبه و زاری ز جمعه های پگاهت
چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت
نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر اهت
چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت
چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت
چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت
به وقت گفتن این شعر و یا رکاب سپاهت
شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی
خدا کند که نیفتم ز دیدگان سیاهت
تمام شهر و محل را سپرده ام که بگویند
به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت
دعاترین دعاها همین دعای نگار است
امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت
ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣـﺘﻨﻔﺮﻧﺪﺳﭙﺎﺱ. ،ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺍ ﻗﻮﯾﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺍﺯﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ،ﺁﻧﺎﻥﻗﻠﺐ ﻣﺮﺍ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺍﺯﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺮﮎﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ...،ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣـــــﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻡﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥﻣﯽ ﺩﻫﻧﺪ
ﺷﺐ ﻗﺪﺭﺍﺳﺖ ﻭﻣﺤﺘﺎﺝ ﺩﻋﺎﯾﻢ،ﺯﻋﻤﻖﺩﻝﺩﻋﺎﯾﯽ ﮐﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ،ﺍﮔﺮﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪﻣﻌﺸﻮﻗﺖﺭﺳﯿﺪﯼ،ﺧﺪﺍﺭﺍﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﺷﮏﺩﯾﺪﯼ،ﮐﻤﯽ ﻫﻢﻧﺰﺩﺍﻭﯾﺎﺩﯼ ﺯﻣﺎﮐﻦ،ﮐﻤﯽ ﻫﻢﺟﺎﯼﻣﺎﺍﻭﺭﺍﺻﺪﺍﮐﻦ،ﺑﮕﻮ ﯾﺎﺭﺏ ﻓﻼﻧﯽ ﺭﻭﺳﯿﺎﻩﺍﺳﺖ،ﺩﻭﺩﺳﺘﺶ ﺧﺎﻟﯽ ﻭﻏﺮﻕ ﮔﻨﺎﻩﺍﺳﺖ.ﺍﻟﺘﻤﺎﺱﺩﻋﺎ
ﻋﻠﻲ ﺍﻱ ﻫﻤﺎﻱ ﺭﺣﻤﺖ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺁﻳﺘﻲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﻮﺍ ﻓﮑﻨﺪﻱ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻳﻪﻱ ﻫﻤﺎ ﺭﺍ****ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﺷﻨﺎﺳﻲ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺭﺥ ﻋﻠﻲ ﺑﻴﻦﺑﻪ ﻋﻠﻲ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ****ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺛﺮ ﺍﺯ ﻓﻨﺎ ﻧﻤﺎﻧﺪﭼﻮ ﻋﻠﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺳﺮ ﭼﺸﻤﻪﻱ ﺑﻘﺎ ﺭﺍ****ﻣﮕﺮ ﺍﻱ ﺳﺤﺎﺏ ﺭﺣﻤﺖ ﺗﻮ ﺑﺒﺎﺭﻱ ﺍﺭﻧﻪ ﺩﻭﺯﺥﺑﻪ ﺷﺮﺍﺭ ﻗﻬﺮ ﺳﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺳﻮﺍ ﺭﺍ****ﺑﺮﻭ ﺍﻱ ﮔﺪﺍﻱ ﻣﺴﮑﻴﻦ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪﻱ ﻋﻠﻴﺰﻥﮐﻪ ﻧﮕﻴﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺩﻫﺪ ﺍﺯ ﮐﺮﻡ ﮔﺪﺍ ﺭﺍ****ﺑﺠﺰ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﮐﻪ ﮔﻮﻳﺪ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮐﻪ ﻗﺎﺗﻞ ﻣﻦﭼﻮ ﺍﺳﻴﺮ ﺗﺴﺖ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﻴﺮ ﮐﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ****ﺑﺠﺰ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﮐﻪ ﺁﺭﺩ ﭘﺴﺮﻱ ﺍﺑﻮﺍﻟﻌﺠﺎﺋﺐﮐﻪ ﻋﻠﻢ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﻬﺪﺍﻱ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ****ﭼﻮ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﻬﺪ ﺑﻨﺪﺩ ﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﭘﺎﮐﺒﺎﺯﺍﻥﭼﻮ ﻋﻠﻲ ﮐﻪ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺮ ﺑﺮﺩ ﻭﻓﺎ ﺭﺍ****ﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺍﻧﻤﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻧﻪ ﺑﺸﺮ ﺗﻮﺍﻧﻤﺶﮔﻔﺖﻣﺘﺤﻴﺮﻡ ﭼﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺷﻪ ﻣﻠﮏ ﻻﻓﺘﻲ ﺭﺍ****ﺑﺪﻭ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﻥ ﻓﺸﺎﻧﻢ ﻫﻠﻪ ﺍﻱ ﻧﺴﻴﻢﺭﺣﻤﺖﮐﻪ ﺯ ﮐﻮﻱ ﺍﻭ ﻏﺒﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﺭ ﺗﻮﺗﻴﺎ ﺭﺍ****ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﻳﺖﭼﻪ ﭘﻴﺎﻣﻬﺎ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺯ ﺩﻝ ﺻﺒﺎ ﺭﺍ****ﭼﻮ ﺗﻮﻳﻲ ﻗﻀﺎﻱ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻱﻣﺴﺘﻤﻨﺪﺍﻥﮐﻪ ﺯ ﺟﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ ﺭﻩ ﺁﻓﺖ ﻗﻀﺎ ﺭﺍ****ﭼﻪ ﺯﻧﻢ ﭼﻮﻧﺎﻱ ﻫﺮﺩﻡ ﺯ ﻧﻮﺍﻱ ﺷﻮﻕ ﺍﻭ ﺩﻡﮐﻪ ﻟﺴﺎﻥ ﻏﻴﺐ ﺧﻮﺷﺘﺮ ﺑﻨﻮﺍﺯﺩ ﺍﻳﻦ ﻧﻮﺍ ﺭﺍ****»ﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺴﻴﻢﺻﺒﺤﮕﺎﻫﻲﺑﻪ ﭘﻴﺎﻡ ﺁﺷﻨﺎﺋﻲ ﺑﻨﻮﺍﺯﺩ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﺭﺍ«****ﺯ ﻧﻮﺍﻱ ﻣﺮﻍ ﻳﺎ ﺣﻖ ﺑﺸﻨﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺷﺐﻏﻢ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﭼﻪ ﺧﻮﺷﺴﺖﺷﻬﺮﻳﺎﺭﺍ--------------
* * * * * * * * *
تنگ غروب و ساحلِ شور و نوا ي شب قدر
شكسته كشتي دلم، به ناله هاي شب قدر
بر پرِ سجادهي دل، گره نشسته، وا نما
اي گل سجاده نشين، به يك دعاي شب قدر* خورشيد چراغکي ز رخساره علي ست، مه نقطه کوچکي ز پرگار علي ست- هرکس که فرستد به محمد(ص) صلوات، همسايه ديوار به ديوار علي ست.
تاراج دل به تيغ دو ابروي دلبر است، مستي قلب عاشقم از جام کوثر است.
بر سر در بهشت خدا حک شده چنين،بختش بلند هر که گرفتارحيدر است
ﺁﺩﻡ ﻫـﺎ ﻣﯽ ﺁﯾﻨـﺪﺯﻧـﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨـﺪﻣﯽ ﻣﯿـﺮﻧـﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧـﺪ ...ﺍﻣـﺎ ﻓـﺎﺟﻌـﻪ ﯼﺯﻧـﺪﮔﯽ ِ ﺗــﻮﺁﻥ ﻫـﻨﮕـﺎﻡ ﺁﻏـﺎﺯﻣﯽ ﺷـﻮﺩﮐـﻪﺁﺩﻣﯽ ﻣﯽ ﺭﻭﺩﺍﻣــﺎ ﻧـﻤﯽﻣﯿـﺮﺩ! ﻣـﯽﻣـــﺎﻧــﺪﻭ ﻧﺒـﻮﺩﻧـﺶ ﺩﺭ ﺑـﻮﺩﻥﺗـﻮﭼﻨـﺎﻥ ﺗـﻪ ﻧـﺸﯿـﻦ ﻣﯽﺷـﻮﺩﮐـﻪ ﺗـــﻮ ﻣﯽ ﻣﯿـﺮﯼﺩﺭﺣﺎﻟـﯽ ﮐـﻪ ﺯﻧــﺪﻩ ﺍﯼ ...* * ** * * * * *
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎﻳﺪﻛﺮﺩ،ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻳﻚ ﮔﻞ ﺳﺮﺥﮔﺎﻩ ﺑﺎﻳﻚ ﺩﻝ ﺗﻨﮓ،ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻳﺪﺭﻭﻳﻴﺪﺩﺭﭘﺲ ﯾﮏﺑﺎﺭﺍﻥ.ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻳﺪﺧﻨﺪﻳﺪﺩﺭﻏﻤﻲ ﺑﻲ ﭘﺎﻳﺎﻥ
روزی مجنون از روی سجاده ی شخصی عبور کرد، مرد نماز را شکست و گفت: مردک در حال راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟ مجنون لبخندی زد و گفت: عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم،تو عاشق خدایی و مرا دیده ای !!......
ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻏﻤﺖ ﺭﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ.. ﺭﻭﯼ ﻭ ﺭﯾﺎﯼ ﺧﻠﻖ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ .. ﻫﻢ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﺍﻥ ﺩﻭﻧﺮﮔﺲ ﺟﺎﺩﻩ ﺳﭙﺮﺩﻩﺍﯾﻢ.. ﻫﻢ ﺩﻝ ﺑﺮﺁﻥ ﺩﻭ ﺳﻨﺒﻞ ﻫﻨﺪﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ .. ﻃﺎﻕ ﻭ ﺭﻭﺍﻕ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭ ﻗﺎﻝ ﻗﯿﻞﻋﻠﻢ.. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺳﺎﻗﯽ ﻣﻪ ﺭﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ.. ﻣﺎﻣﻠﮏ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻟﺸﮑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ..ﻣﺎﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ..ﺩﺭﮔﻮﺷﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﭼﻮ ﻧﻈﺎﺭﮔﺎﻥ ﻣﺎﻩ ..ﭼﺸﻢ ﻃﻠﺐ ﺑﺮﺁﻥ ﺧﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ...ﺗﺎﺳﺤﺮﭼﺸﻢ ﯾﺎﺭﭼﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ..ﺑﻨﯿﺎﺩﺑﺮﮐﺮﺷﻤﻪ ﺟﺎﺩﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ.. ﺑﯽ ﻧﺎﺯ ﻧﺮﮔﺴﺶﺳﺮﺳﻮﺩﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻝ.. ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺑﺮﺳﺮ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ.. ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﻝﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻏﻤﺖ ﺭﻭﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ.. ﺭﻭﯼ ﻭ ﺭﯾﺎﯼ ﺧﻠﻖ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﻮﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ .. ﻫﻢ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﺍﻥ ﺩﻭﻧﺮﮔﺲﺟﺎﺩﻩ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ.. ﻫﻢ ﺩﻝ ﺑﺮﺁﻥ ﺩﻭ ﺳﻨﺒﻞﻫﻨﺪﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ .. ﻃﺎﻕ ﻭ ﺭﻭﺍﻕ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭﻗﺎﻝ ﻗﯿﻞ ﻋﻠﻢ.. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺳﺎﻗﯽ ﻣﻪ ﺭﻭﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ.. ﻣﺎﻣﻠﮏ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻟﺸﮑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ.. ﻣﺎﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﻭﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ.. ﺩﺭﮔﻮﺷﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﭼﻮ ﻧﻈﺎﺭﮔﺎﻥﻣﺎﻩ .. ﭼﺸﻢ ﻃﻠﺐ ﺑﺮﺁﻥ ﺧﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ...ﺗﺎﺳﺤﺮﭼﺸﻢ ﯾﺎﺭﭼﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ..ﺑﻨﯿﺎﺩﺑﺮﮐﺮﺷﻤﻪ ﺟﺎﺩﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ.. ﺑﯽ ﻧﺎﺯ ﻧﺮﮔﺴﺶﺳﺮﺳﻮﺩﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻝ.. ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺑﺮﺳﺮ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ.. ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﻝﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﺍﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ.. ﺩﺭﺣﻠﻘﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻥﺧﻢ ﮔﯿﺴﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ .ﺍﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ.. ﺩﺭﺣﻠﻘﻪﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻢ ﮔﯿﺴﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ
Inside My Heart
Now that you are here
I have nothing to fear
With you is where I belong
I know it, I feel it so strong
Nothing has been more clear
That it is your love I hold so dear
Deep inside is the cry of my heart
I never ever want us to part
I am a hopeless, romantic man
Doing the best he can
To show you for sure
That my love for you is pure
I will do whatever it takes
I don’t care about the stakes
You and only you I want
A prayer I know God will grant
مابدین درنه پی حشمت وجاه آمده ایم.. ازبدحادثه اینجا به پناه آمده ایم.. رهرو منزل عشقیم و زسرحد عدم.. تابه اقلیم وجود این همه راه آمده ایم.. سبزه خط تودیدم و زبستان بهشت.. به طلبکاری این مهرگیاه آمده ایم.. باچنین گنج که شد خازن او روح امین.. به گدائی به در خانه شاه آمده ایم.. لنگرحلم توایکشتی توفیق کجاست.. که درین بحرکرم غرق گناه آمده ایم.. آبرو میرودای ابرخطاشوی ببار.. که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم... حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما.. ازپی قافله با آتش آه آمده ایم ..
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ﮐﺴﯽ، ﮐﺸﺖﻣﺎﺭﺍ ﻏﻢ ﺑﯽ ﻫﻢ ﻧﻔﺴﯽ ﺣﺎﻝ ﮐﻪﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ، ﺧﻔﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻭﻫﻤﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪﻫﺴﺖ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭﺷﮑﺴﺖ ******
" ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ" ﺧﺸﻜﺴﺎﻟﯽ ﺍﻣﺎﻥﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺩﯾﮕﺮﻫﯿﭻ ﻛﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ .ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯽ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻨﺪ ﻭﻫﻤﮕﯽ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ، ﻭﺍﺯ ﺧﺪﺍﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﺎﺭﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯﺧﺸﻜﺴﺎﻟﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ. ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽﺷﻬﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉﻛﻨﻨﺪ، ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﭼﺮﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﻭ ﺧﺸﻜﺴﺎﻟﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﻧﻤﯽﯾﺎﺑﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪﺷﺪﻡ ، ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢﺗﺎ ﺍﺯ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﻨﺪ ،ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪﺍﯼ ﻛﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻠﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﭼﺘﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭﺍﯾﻦﯾﻌﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯾﯽ ﻛﻪ ﻣﯽﻛﻨﯿﻢ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﭘﺲ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪﻛﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ ﺍﯾﻤﺎﻥﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ
یک پیرزن چینی دوکوزۀ آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت ، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد. یکی از این کوزه ها ترک داشت ، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت. هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها ، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود ، آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد وزمانی که زن به خانه می رسید ، کوزه نیمه پر بود. دو سال تمام ، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ، نیمی از آبش را در راه از دست می داد. البته کوزۀ سالم و بدون ترک خیلی به خودش می بالید. ولی بیچاره کوزۀ ترک دار از خودش خجالت می کشید . از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند ، می توانست انجام دهد. پس از دوسالسرانجام روزی کوزۀ ترک دار در کنار جویبار به زن گفت: من از خویشتن شرمسارم . زیرا این شکافی که در پهلوی من است ، سبب نشت آب میشود و زمانی که تو به خانه می رسی ، من نیمه پر هستم. پیر زن لبخندی زد وبه کوزۀ ترک دارگفت : آیا تو به گل هائی که در این سوی راه، یعنی سوئی که تو هستی ، توجه کرده ای ؟ می بینی که در سوی دیگر راه گلی نروئیده است. من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم ، و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که از جویبار به خانه بر می گردم تو آنها را آب بدهی. دو سال تمام ، من از گل هائی که اینجا روئیده اند چیده ام و خانه ام را با آنها آراسته ام. اگر تو این ترک را نداشتی ، هرگز این گل ها و زیبائی آنها به خانۀ من راه نمی یافت هر یک از ما عیب ها و کاستی های خود را داریم ولی همین کاستی هاو عیب هاست که زندگی ما را دلپذیر و شیرین می سازد
ما بی غمان مست دل از دست داده ایم..همراز عشق و همنفس باده ایم.. برمابسی کمان ملامت کشیده اند.. تاکارخود زابروی جانان گشاده ایم.. ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای.. ما آن شقایقیم که باداغ زاده ایم.. پیرمغان زتوبه ما گر ملول شد.. گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم.. کار ازتو میرود مددی ایدلیل راه.. کانصاف میدهیم که از ره فتاده ایم.. چون لاله می مبین وقدح درمیان کار.. این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم... گفتی که حافظ این همه رنگ وخیال چیست.. نقش غلط مخوان که همان لوح ساده ایم..
چه شود اي گل نرگس،با تو ديدار كنم/جان و اهل و هستي ام،بر تو گرفتار كنم/روزه هجر تو از پاي بينداخت مرا/كي شود با رطب وصل تو افطار كنم. با آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما،اميدوارم بر سر سفره مهربانيتان دعاي"اللهم عجل لوليك الفرج"را فراموش نكنيدو صلوات
چه شود اي گل نرگس،با تو ديدار كنم/جان و اهل و هستي ام،بر تو گرفتار كنم/روزه هجر تو از پاي بينداخت مرا/كي شود با رطب وصل تو افطار كنم. با آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما،اميدوارم بر سر سفره مهربانيتان دعاي"اللهم عجل لوليك الفرج"را فراموش نكنيدو صلوات