ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ :***ﺑﺨﻨﺪ ٬ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ******ﺑﺒﺨﺶ ٬ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪﻣﺴﮑﯿﻨﯽ******ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﻟﮕﯿﺮﯼ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺟﺎﻟﺐ - ﻫﺮ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬﺭﺍ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 9 ﺑﺎﺭ ﺗﺎ ﮐﺮﺩ- . ﺩﺭ ﻫﺮﻡﺧﺌﻮﭘﻮﺱ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﮐﻪ 2600 ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯﻣﯿﻼﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﯼ ﺳﻨﮓﺑﮑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺍﺟﺮﯼﺑﻪ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ 50 ﺳﺎﻧﺘﯽ ﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺩﻭﺭ ﺩﻧﯿﺎﺳﺎﺧﺖ- . ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ 600/557/31 ﺛﺎﻧﯿﻪﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ - ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮔﻞ ﺟﻬﺎﻥﻓﻠﻮﺯﯾﺎ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺭﺩ - ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺐ ﺭﺍﻗﻨﺎﺭﯾﻬﺎ ﺑﺎ 1000 ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻓﯿﻞ ﺑﺎ 27 ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﺍﺭﺩ - ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡﺭﮔﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺧﻂ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ97000 ﮐﯿﻠﻮ ﻣﺘﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ - ﺳﺮﻋﺖ ﺻﻮﺕﺩﺭ ﻓﻮﻻﺩ 14 ﺑﺎﺭ ﺳﺮﯾﻌﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﻋﺖ ﺁﻥ ﺩﺭﻫﻮﺍﺳﺖ - - ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﻋﻤﻖ400ﻣﺘﺮﯼ ﺁﺏ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﻣﯿﮑﻨﺪ - ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺗﺎ50 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ -ﻋﺪﺩ 2520 ﺭﺍ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﺮ ﺍﻋﺪﺍﺩ 1 ﺗﺎ 10ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻧﻤﻮﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﻗﺴﻤﺖﮐﺴﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ - ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺭ ﻣﺮﮐﺰﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ700ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻦﺑﺮ452/6ﺳﺎﻧﺘﯽ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺍﺳﺖ - ﻃﻮﻝﻋﻤﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﻮﺋﺪ ﻭ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﻠﻞ ﺟﻬﺎﻥﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ - ﺷﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺟﺎﻣﺪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻣﯿﺮﺳﺪ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﺎﯾﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﮐﻨﺪ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ - ﺩﺍﻍ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﮐﺮﻩﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭ ﺩﺍﻟﻮﻝ ﺍﺗﯿﻮﭘﯽ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺩﯼ ﺩﻣﺎﯼ ﻫﻮﺍ ﺩﺭ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﻪ 94ﺩﺭﺟﻪ ﻓﺎﺭﻧﻬﺎﯾﺖ ﻣﯿﺮﺳﺪ - ﺁﺑﺸﺎﺭ ﺁﻧﺠﻞ ﺩﺭﻭﻧﺰﻭﺋﻞ 20 ﺑﺎﺭ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﺑﺸﺎﺭ ﻧﯿﺎﮔﺎﺭﺍ ﺍﺳﺖ- ﯾﮏ ﻟﯿﺘﺮ ﺳﺮﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺳﻨﮕﯿﻨﺘﺮ ﺍﺯﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺁﻟﻔﺎﻣﻨﭽﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﻓﺎﺻﻠﻪ ﺁﻥ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ 3/4 ﺳﺎﻝ ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ -ﺗﻨﻬﺎ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺷﻨﺎ ﮐﻨﺪ ﺷﺘﺮﺍﺳﺖ - ﻓﻠﺰ ﺍﻭﺳﻤﯿﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﺘﺮﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ - ﺩﺭ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 5000ﺑﯿﻠﯿﻮﻥ ﺑﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﺻﻔﺤﻪﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺑﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪﺷﻤﺎ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ - ﺑﯿﻞﮔﯿﺘﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ 250 ﺩﻻﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪﺩﺍﺭﺩ، ﯾﻌﻨﯽ 20 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻭ 8/7ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ - ﮔﺰﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥﺭﻣﺎﺗﯿﺴﻢ، ﺩﺭﺩ ﮐﻤﺮ ﺩﺭ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺩﻣﺒﺎﻟﭽﻪ، ﺩﺭﺩﻟﮕﻦ ﺧﺎﺻﺮﻩ ( ﺩﺭﺩ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﮐﻤﺮ ) ﻭ ﻧﯿﺰﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﻬﺎﯼ ﻣﺜﺎﻧﻪ، ﻣﺠﺎﺭﯼ ﺍﺩﺭﺍﺭﯼ ﻭﮐﻠﯿﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻔﯿﺪ ﺍﺳﺖ - ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﺷﺎﻧﺲﺷﺒﯿﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻭ ﺍﺛﺮ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﯾﮏ ﺑﻪ 64ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺍﺳﺖ- . ﺍﮔﺮ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﻣﺎﻭﺭﺍﯼ ﺻﻮﺕ ﺭﺍﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺤﺪﻭﺩﯼ ﺍﺯ ﻓﻀﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﻭ ﯾﺎ ﺫﺭﺍﺕ ﺩﻭﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪﺑﺘﺎﺑﺎﻧﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺫﺭﺍﺕ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺭﺳﻮﺏ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ- ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺩﺭﺟﻪ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦﻗﺴﻤﺖ ﯾﮏ ﺷﻌﻠﻪ ﺑﻪ 1540 ﺩﺭﺟﻪ ﻣﯿﺮﺳﺪﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺁﻥ ﻓﻘﻂ300 ﺩﺭﺟﻪ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺭﺩ . -
ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺳﺒﺰﺗﺮﯾﻦ ﺁﯾﻪ ، ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼﺑﺮﮒ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﮏﻗﻄﺮﻩ ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﻭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺣﺲﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﻣﺰﺭﻋﻪ ، ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﺬﺭﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼﻣﺎﻫﯽ ، ﺩﺭ ﺗﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺷﻦﺧﺎﮎ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﯼ ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ،ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﻫﺎﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼﻭﺟﻮﺩ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ، ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎﻣﺎﺳﺖ ، ﺁﺳﻤﺎﻥ ، ﻧﻮﺭ ، ﺧﺪﺍ ، ﻋﺸﻖ ،ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﯿﻢ ، ﺩﺭ ﻧﺒﯿﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪﺁﺭﺍﻣﺶ ﭘﺮ ﻣﻬﺮ ﻧﺴﯿﻢ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﺖ ﺩﻝ ،ﺑﺮﮔﯿﺮﯾﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ، ﺳﻼﻣﯽﺑﮑﻨﯿﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺭﺳﻢ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺍﺳﺖﺳﻬﻢ ﻣﻦ ، ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﺍﯾﻦ ﺳﻬﻢ ﻧﻤﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ ﻭﺯﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽﻣﻦ ، ﻭﺯﻥ ﺭﺿﺎﯾﺘﻤﻨﺪﯾﺴﺖ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ،ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻣﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺳﺎﺯﺵ ﺑﺎ ﺗﻘﺪﯾﺮﺍﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ، ﺷﻌﺮ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻮﺩ ، ﮐﻪﺧﻮﺍﻧﺪ ﭼﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ، ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﻮﺩ ﻧﺎﻥﺧﻮﺍﻫﺮ ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪﺁﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺳﺖ ، ﮐﻪ ﺩﺭﯾﻐﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺯﻣﺰﻣﻪ ﯼ ﭘﺎﮎ ﺣﯿﺎﺕ ﺍﺳﺖ ، ﻣﯿﺎﻥﺩﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺁﻣﺪﻥ ﻭﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎﺳﺖ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎ ،ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ، ﻗﺪﺭ ﺍﯾﻦﺧﺎﻃﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﻢ
ﺗﮑﻪ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪﻡ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻗﻠﺒﻢﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮔﺬﺭ ﮐﻨﻢ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺳﯿﺎﻫﯽﻭﻗﺘﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡﺑﺮ ﺍﻭﺝ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﭼﮑﯿﺪﻡ ﺑﺮﺩﺭﯾﭽﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﻭﺝ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﻗﻄﺮﻩﻗﻄﺮﻩ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﭼﻪﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﺎﻻ ﮐﻪﻣﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ﻗﻠﺒﻢ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺑﺎﺻﻔﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺩﺭﺩﻟﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻋﺸﻖﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻣﺤﺒﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡﺍﯼ ﺍﺑﺮ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﺒﺎﺭ ﺗﺎ ﺑﺸﻮﯾﯽﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﮐﺎﻓﺮ ﻋﺸﻘﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻣﻦ ﮔﻠﯽ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ .... ﻧﻤﯿﮕﻢ ﺩﻟﻢ ﺍﺳﯿﺮﻩ ﻧﻤﯿﮕﻢ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﮔﯿﺮﻩ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ ........ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﯿﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺩﻡ ﺑﺒﯿﻦ ﻣﻦ ﺩﻝ ﺑﻪ ﮐﯽ ﺩﺍﺩﻡ .ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﻡ .ﺩﻟﻢ ﺷﯿﺸﻪ .ﺩﻟﺶ ﺳﻨﮕﻪ .ﻭﺍﺳﻪ ﺳﻨﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮕﻪ ...... ﺍﺭﺍﻣﺶ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ :ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﮔﺮﻡ ﺩﺍﺭﯼ ....... ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﺪﺍﻡ ﺭﺍﻩ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ؟ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻮﺗﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ! ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﮕﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺑﯿﻦ ﺩﻝ ﻭ ﺍﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﻨﺰﻝ ﺍﻭﺳﺖ ......
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻢﻏﻢ ﭘﺮﺳﺖ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺠﺮﺗﻮ ﮔﺮﯾﺎﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ ﻫﻤﭽﻮ ﺻﺒﺢ ﯾﮏ ﻧﻔﺲﺑﺎﻗﯿﺴﺖ ﺑﯽ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﻨﻤﺎ ﺩﻟﺒﺮﺍ ﺗﺎﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﻓﺸﺎﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﻡ ﮐﻦﺷﺒﯽ ﺍﺯ ﻭﺻﻞ ﺧﻮﺩ ﺍﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﻨﻮﺭ ﮔﺮﺩﺩﺯ ﺩﯾﺪﺍﺭﺕ ﺍﯾﻮﺍﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ
Oh very sweet & intoxicated eyes& mild flower countenance, hve sweet day 4 u
غروب غمناکی است ...
دلم بسیار هوای گریه دارد ...
دلتنگی هایم را نمی دانم چه کنم ...
به آسمان ابری هم که مینگرم از فراق تو می خواهد گریه کند ...
اما نمی بارد و می خواهد که دوری از یار را چون بغضی سنگین در خود نگه دارد ...
می گویم آسمان ببار تا من نیز ببارم و سبک شوم ...
می گوید برای عاشق دلداده سبک شدن چه معنی دارد؟!
می گویم ابر پاک!
گریه کن شاید غم را از دل هزار هزار گل نو رسیده بزدایی ...
می گوید گلی که غم در وجودش رخنه نکرده باشد که گل نیست ...
می گویم آسمان فریاد کن ...
بگذار مردمان شهر برق چشمان عاشق تو را ببینند ...
می گوید امروز دلم چنان گرفته است که نای فریاد ندارم ...
می گویم هوای باران دارم ... می گوید هوای یار دارم ...
می گویم هوای باریدن دارم ...
می گوید سر آن دارم که بغض دیرین را همچنان بسته نگه دارم ...
می گویم شعر وصل بخوان ................. می گوید وصل میسر نیست ...
مرا امروز شعر هجر خوش تر است ...
می گویم لااقل چند قطره ای چشمان مرا همراهی کن ...
می گوید امروز تنها گریه کن ...ستاره ها نهفتند در آسمان ابری ...
دلم گرفته نفسم ... هوای گریه دارم ...
هوای گریه دارم...
دلم پرواز می خواهد،
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
دلم آواز می خواهد،
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد!
دنيا كه شروع شد زنجير نداشت خدا دنياي بي زنجير آفريد . آدم بود كه رنجير را ساخت و شيطان كمكش كرد . دل زنجير شد عشق زنجير شد و دنيا پر از رنجير شد و آدمها همه ديوانه زنجيري . خدا دنياي بي زنجير مي خواست نام دنياي بي زنجير اما بهشت است .
امتحان آدم همينجا بود دستان شيطان از زنجير پر بود . خدا گفت زنجيرت را پاره كن . شايد نام زنجير تو عشق است .
يك نفر زنجيرش را پاره كرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري . اين نام را شيطان بر او گذاشت . شيطان آدم را در زنجير مي خواست . ليلي مجنون را بي زنجير مي خواست . ليلي مي دانست خدا چه مي خواهد . ليلي كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند . ليلي زنجير نبود ليلي نمي خواست زنجير باشد .
ليلي ماند زيرا ليلي نام ديگر آزادي است.
دنيا كه شروع شد زنجير نداشت خدا دنياي بي زنجير آفريد . آدم بود كه رنجير را ساخت و شيطان كمكش كرد . دل زنجير شد عشق زنجير شد و دنيا پر از رنجير شد و آدمها همه ديوانه زنجيري . خدا دنياي بي زنجير مي خواست نام دنياي بي زنجير اما بهشت است .
امتحان آدم همينجا بود دستان شيطان از زنجير پر بود . خدا گفت زنجيرت را پاره كن . شايد نام زنجير تو عشق است .
يك نفر زنجيرش را پاره كرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري . اين نام را شيطان بر او گذاشت . شيطان آدم را در زنجير مي خواست . ليلي مجنون را بي زنجير مي خواست . ليلي مي دانست خدا چه مي خواهد . ليلي كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند . ليلي زنجير نبود ليلي نمي خواست زنجير باشد .
ليلي ماند زيرا ليلي نام ديگر آزادي است.
)ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻮﺍ ،ﻫﻮﺍﯼ ﺑﯽ ﺻﺒﺮﯼ ﻣﯽﺷﺪ.ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﯿﺮ ﻇﻠﻤﺖ ﺟﺒﺮﯼ ﻣﯽﺷﺪ.ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﻡ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﯽ ﺻﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ. ﺗﺎﺁﻩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪ
خاطرمان باشدشايدسالهابعددرگذر جاده ها بىتفاوت ازکنارهم بگذريم وبگوييم: اين غريبه چقدرشبيه خاطراتم بود!
ﭘﯿﺮ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﻣﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ،ﯾﺎﺭﺍ "ﮔﺮﺗﻮ ﺷﮑﯿﺐ ﺩﺍﺭﯼ،ﻃﺎﻗﺖ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻣﺎﺭﺍ"ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﻮﻥ ﻣﻦﻫﺰﺍﺭﻣﻮﻧﺲ"ﻣﻦ ﺟﺰﺗﻮ ﮐﺲ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻭﺁﺷﮑﺎﺭﺍ"ﺭﻭﺯﯼ ﺣﮑﺎﯾﺖ،ﻧﺎﮔﻪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻦﺁﯾﺪ"ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﺑﯽﺩﻭﺍﺭﺍ؟"ﺗﺎﮐﯽ ﺧﻠﯽ ﺩﺭﯾﻦ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺧﺎﺭﻫﺠﺮﺍﻥ؟"ﻣﺮﺩﻡ ﺯ ﺟﻮﺭﺕ،ﺁﺧﺮﻣﺮﺩﻡ،ﻧﻪﺳﻨﮓ ﺧﺎﺭﺍ"ﺁﺧﺮﻣﺮﺍﺑﯿﻨﯽ ﺩﺭﭘﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶﻣﺮﺩﻩ"ﮐﺎﻭﻝ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺍﯾﻦﺑﻼﺭﺍ"ﺑﺎﺩﺻﺒﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭘﯿﺶ ﺗﻮﺭﺍﻩ،ﻭﺭﻧﻪ"ﺑﺎﻧﺎﻟﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ ﺻﺒﺎﺭﺍ"ﭼﻮﻥﺍﻭﺣﺪﯼ ﺑﻨﺎﻟﺪ،ﮔﻮﯾﯽ ﮐﻪ: ﺻﺒﺮ ﻣﯽ ﮐﻦﻣﺸﺘﺎﻗﯽ ﻭ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﺍﺯﺣﺪﮔﺬﺷﺖ ﯾﺎﺭﺍ)ﺍﻭﺣﺪﯼ ﻣﺮﺍﻏﻪ ﺍﯼ )
سرزمین مکه هم درنازشد*ازحرادرهای رحمت بازشد*شام میلادکلام الله شد*مصطفی رسول الله شد
من از سرزمیی می آیم سراپا عشق سرزمین مرغکان عاشق سرزمینی که تنها یک رنگ برآن حکومت می کند"رنگ پاکی ها رنگ خلوص رنگ بی رنگ بودن بی ریابودن بی غل و غش بودن کبوتران سرزمین من همه سفیدند دریاچه های زلال سرزمینم بارقص قوهای سفید عشق را به بی رنگی دعوت می کنند و نجانت درسفیدی اسبان سرزمینم خودی نشان می دهد ترا به این سرزمین دعوتی ست ترا آغوش به سوی تمام سفیدی ها بازست بیا به سرزمین پاکی ها قدم بگذار و بیاموز بی رنگ بودن را و فریاد زن:من همان بی رنگ بی رنگم"
Oh really fine beauti, hi
"غریب آماده بودم غریب خواهم رفت* نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت*میان بوسه طنابی به دار می بافند*به گونه باگل سرخ فریب خواهم رفت* صدای خواب بر احساس شهر می پیچید* وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت* و مرگ سهم تمام حیات حوا بود* اسیر دست رسوم عجیب خواهم رفت*به شوق باغ پر از یاس های شهر قدیم*از این بهار دروغین نجیب خواهم رفت* اگرچه گریه بر این شهر جرم زندان داشت*میان همهمه ها عن قریب خواهم رفت*زمان کوچ شد افسوس ،دست من خالیست* غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
میروم تا دل نبندم دل به خوبی هایتان بازهم دل بستم و زخمی شدم ،باور کنید...
Hy, sweety frnd, u r very lovly & ur eyes r very very lovely & agreeable