My guestbook (2761) Sign guestbook

Browse Pages:< Previous 94 95 96 97 98 99 100 Next > 
nedaajoon
14 years ago
andishidan be payane har chiz shirinie hozurash ra talx mikonad bogzar payan ghafelgirat konad
Sakura303
14 years ago

Have A Wonderful Tuesday:sun:

















:sun:miss u:sun:



take care
:heart:
:heart:

raali00
14 years ago









akSiSeda
14 years ago


good night my dear friend
raali00
14 years ago



Sakura303
14 years ago





thanks

how r u???

KITKATTYKITKATTY
14 years ago
amany333
14 years ago
مـسـ الورد العطر ــاااء


















AZAD31
14 years ago
When u share urself with others Life begins to find its meaning The Time u touch the Hearts of others is the moment u truly start living May you've a sweet Life to Live with Love
arya2085
14 years ago
قایقی خواهم ساخت



خواهم انداخت به آب



دور خواهم شد از این خاک غریب



که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق



قهرمانان را بیدار کند



قایق از تور تهی



و دل از آرزوی مروارید



همچنان خواهم راند



نه به آبی ها دل خواهم بست



نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند



و در آن تابش تنهایی ماهی گیران



می فشانند فسون از سر گیوهاشان



همچنان خواهم راند



همچنان خواهم خواند



دور باید شد دور



مرد آن شهر اساطیر نداشت



زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود



هیچ اینهتالاری سرخوشی ها را تکرار نکرد



چاله ابی حتی مشعلی را ننمود



دور باید شد دور



شب سرودش را خواند



نوبت پنجره هاست


همچنان خواهم خواند



همچنان خواهم راند



پشت دریا ها شهری است



که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است



بام ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند



دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است



مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند



که به یک شعله به یک خواب لطیف



خاک موسیقی احساس ترا می شنود



و صدای پر مرغان اساطیر می اید در باد



پشت دریاها شهری است



که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است



شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند



پشت دریا ها شهری است



قایقی باید ساخت



arya2085
14 years ago




دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را

.

.

.

به ميهماني گلهاي باغ مي آورد



و گيسوان بلندش را به بادها مي داد



و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد



دلم براي کسي تنگ است



که چشمهاي قشنگش را



به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت



و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند



دلم براي کسي تنگ است



که همچو کودک معصومي



دلش براي دلم مي سوخت



و مهرباني را نثار من مي کرد



دلم براي کسي تنگ است



که تا شمال ترين شمال با من رفت



و در جنوب ترين جنوب با من بود



کسي که بي من ماند



کسي که با من نيست



کسي که . . .



- دگر کافي ست.






حميد مصدق






:note: :note: :note: :note: :sun: :sun: :sun: :sun: :sun: :) :) :) :heart: :heart: :heart: :heart: :heart:
KITKATTYKITKATTY
14 years ago
alis2222
14 years ago
برای اداره کردن خودت از عقلت استفاده کن و برای اداره کردن دیگران از قلبت.
yektayetanha
14 years ago
تو هم درد مرا درمان نخواهی داد، ‌می دانم

فقط آرامشم را می دهی بر باد، میدانم

علی رغم تمام لحظه های آشنایی مان

تو هم روزی نخواهی كرد از من یاد می دانم

//////////////
از بس كه غم تو قصه در گوشم كرد

غمهاي زمانه را فراموشم كرد

يك سينه سخن به درگهت آوردم

چشمان سخنگوي تو خاموشم كرد
raali00
14 years ago



amany333
14 years ago











Sakura303
14 years ago


Wishing You Have A Sweet Sunday:sun:





Take Care
:heart:
:heart:

...sakura...
:heart:

alis2222
14 years ago
از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد، نه آنچه را که آرزو داری، زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار!
KITKATTYKITKATTY
14 years ago
raali00
14 years ago




Browse Pages:< Previous 94 95 96 97 98 99 100 Next > 
Contact Us | Blog | Translation | Terms of Use | Privacy Policy

沪ICP备06061508号
Copyright © 2006 OwnSkin.com    
-
Loading content
There is a problem with loading the content.